سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بدترین حالت ماجرا این است که طاقتمان تمام شود و به روی خودمان نیاوریم و تا زمان مرگ ادامه دهیم . خیلی ها این طور زندگی می کنند . دست انداز کم طاقتی را رد کرده اند و افتاده اند توی سرازیری عادت
پری فراموشی / فرشته احمدی


نوشته شده در  جمعه 92/7/5ساعت  1:4 عصر  توسط ... 
  نظرات دیگران()

می خواهم از زمانی که برایم باقی مانده لذت ببرم
شاکر روزهایی که هر یک به هدیه ای می ماند
رویاها و امید هایی که هنوز امکان ممکن شدن دارند
و عشق ها و مهربانی هایی که هنوز فرصت تجربه کردنشان با ماست
یک روز ، روز آخر ما خواهد بود

مارگوت بیکل


نوشته شده در  چهارشنبه 92/7/3ساعت  2:25 صبح  توسط ... 
  نظرات دیگران()

نه فراغت نشستن، نه شکیبِ رخت بستن
نه مقام ایستادن، نه گریزگاه دارم

نه اگر همی‌نشینم، نظری کند به رحمت
نه اگر همی‌گریزم، دگری پناه دارم...


نوشته شده در  یکشنبه 92/6/31ساعت  1:8 صبح  توسط ... 
  نظرات دیگران()

این روزها شبیه کسی است که پس از آوار، یک مصیبت یا چیزی شبیه به این دست، سرک می کشد توی تکه پاره های گذشته... خاطراتی که درش به صورت قرضی بوده... شبیه حال و روز مادرانی که رحم شان  را اجاره می دهند


نوشته شده در  چهارشنبه 92/6/13ساعت  5:52 عصر  توسط ... 
  نظرات دیگران()

آشکار است که دریاها در سنجش با خشکی‌های زمین نرمش‌پذیری بیشتری دارند و از این روی در برابر نیروی کشش ماه کمتر ایستادگی می‌کنند، به همین مناسبت توده‌های آب در زیر پای ماه انباشته می‌گردند و پدیده‌ای را به نام «مد» ایجاد می‌کنند. نیروی برآمده از گرانش ماه و لنگری که از جانب انباشته شدن آبها به وجود می‌آید، سبب می‌شوند چرخش محوری زمین به آرامی ایست (ترمز) کند. این همان زمانی است که یک ساحل نشین وقت صرف می کند برای چشم بستن بر این دنیا... خاصه وقتی که در حضیض باشد.


نوشته شده در  پنج شنبه 92/5/31ساعت  4:7 عصر  توسط ... 
  نظرات دیگران()

برخی عقربه ها همیشه جا می مانند.... کافی ست حواس شان بازی گوشی کند...  دلیل چرخیدن شان را ندانند... لحظه ای دل بسپرند به صدای چرخیدن شان... یا حتی خیال یک صدا... جبر یا اختیار، نخواهند رسید، نه این که بقیه عقربه ها خیلی تند می دوند، نه ...  برخی آدم ها باید مجالی برای نفس تازه کردن بگذراند... برای بهانه ی عقربه های سر به هوا که همیشه جا می مانند. هرچند همیشه جا می مانند... البته این عریان ترین خلاصه است و به درد بحث نمی خورد!


نوشته شده در  دوشنبه 92/5/7ساعت  5:0 صبح  توسط ... 
  نظرات دیگران()

ساعتم را به وقت تو تنظیم کرده ام...
برایم بخوان... یَا مَنْ هُوَ فِی عَهْدِهِ وَفِیٌّ..


نوشته شده در  یکشنبه 92/5/6ساعت  10:41 عصر  توسط ... 
  نظرات دیگران()

این جا، نه خبری از گرده های دی ابراهیم هست نه گاو عبدالله تل سیاهی!... کومار بعد از کلی فکر کردن می گه هر از گاهی باید باطری لپ تاب رو بذاری کامل خالی بشه تا عادت نکنه به تن پروری و تنبلی، احتمالا این روزه گرفتن هم واسه همینه... به شوخی می گم جای گرده های دی ابراهیم رو نمی شه پر کرد اما گاو عبدالله، چرا!

 


نوشته شده در  دوشنبه 92/4/31ساعت  2:33 صبح  توسط ... 
  نظرات دیگران()

این بار نیز- پرده که افتاد / سهراب نیم خیز شد / دامن تکاند که بر خیزد و بگوید: / «اجرای خوب! کف زدن حضار را می شنوی» / اما نتوانست / خون را که دید گفت: / (تو قاعده‌ی بازی بر هم زدی آقا! /- قرار بود «فاجعه» بازی شود نه «بازی» فاجعه شود/ - قرار همیشه همین بوده- / باقی افسانه دروغ است)
(منوچهر آتشی)


نوشته شده در  دوشنبه 92/4/24ساعت  4:0 صبح  توسط ... 
  نظرات دیگران()

چوشکست توبة من،مشکن تو عهد،باری
به من شکسته دل گو،که:چگونه‌ای؟کجایی؟(عراقی)


نوشته شده در  چهارشنبه 92/4/19ساعت  11:44 عصر  توسط ... 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مناجات
...
اناب
...
...
خذینی...
پایان
...
...
...
...
...
...
...
...
[همه عناوین(94)]