سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بشدی و
دل ببردی و
به دست ِ غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی....

سعدی 


نوشته شده در  دوشنبه 92/9/11ساعت  11:57 صبح  توسط ... 
  نظرات دیگران()

قربان قد خمیده ات، عزیز بهتر از جانم... تو را چه به تخت بیمارستان؟... پاشو، دورت بگردم...


نوشته شده در  چهارشنبه 92/8/22ساعت  12:5 صبح  توسط ... 
  نظرات دیگران()

هیچ اتفاقی قرار نیست بیـفتد.
اما،
آدمی اســت دیگر،
همیشه
منتـــظر می‌مـاند!


"اورهان ولی"

نوشته شده در  سه شنبه 92/7/30ساعت  5:33 عصر  توسط ... 
  نظرات دیگران()

آنا گاوالدا:
آموخته ام که وابسته نباید شد
نه به هیچ کس، نه به هیچ رابطه ای

و این لعنتی، نشدنی ترین کاری بود که آموخته ام.


نوشته شده در  یکشنبه 92/7/28ساعت  10:48 عصر  توسط ... 
  نظرات دیگران()

منتظرت می مانم... تمام می شود یا تمام می شوم...


نوشته شده در  جمعه 92/7/26ساعت  1:41 صبح  توسط ... 
  نظرات دیگران()

بعضی وقتا تو دعوا فقط باید نگاه کنی! سکوت کنی! فحشاشو بده و بهونه هاشو به جون بخری! تموم که شد بغلش کنی و آروم در گوشش بگی: با من نجنگ! من دوستت دارم.تو یادت نیست ولی من خوب یاد دارم که برای داشتنت دلی را به دریا زدم که از آب می‌ترسید...

پ ن:نمی دونم از کیه


نوشته شده در  چهارشنبه 92/7/24ساعت  2:19 صبح  توسط ... 
  نظرات دیگران()

ارزش این جا به اندازه ی خرید شارژ  یک خط اعتباریه...


نوشته شده در  دوشنبه 92/7/22ساعت  9:38 صبح  توسط ... 
  نظرات دیگران()

پاییز هم که باشد

کلمات

این جا می شکفند

شک ندارم باز پاورچین پاورچین

از این جا گذشته ای...


نوشته شده در  سه شنبه 92/7/16ساعت  11:0 عصر  توسط ... 
  نظرات دیگران()

عشق تو 

 

        از من

             آدم ساده ای ساخته !

کافی است به دروغ بگویی 

                                می آیی که بمانی ...

من بدبخت 

               خوشبخت ترین آدم روی زمین می شوم !






کاظم خوشخو

وبلاگ شاعر


نوشته شده در  جمعه 92/7/12ساعت  8:4 صبح  توسط ... 
  نظرات دیگران()

اذ رای نارا فقال لاهله امکثوا انی انست نارا لعلی اتیکم منها بقبس او اجد علی النار هدی- طه(10)

بی بی، قلیانش را که می کشید، خاکستر و سوخته های تنباکو را می ریخت گوشه ی باغچه. تا وقتی زنده بود کارم همین بود که بروم خاکسترها را زیر و رو کنم به امید پیدا کردن جرقه ی کوچکی تا فوتش کنم و آتش دوباره جان بگیرد.

حکایت این روزها هم همین است. آدمی، خاکستر خاطره های گذشته را پس می زند تا آتش احیا شود.  چه کار بی خودی!


نوشته شده در  دوشنبه 92/7/8ساعت  11:30 عصر  توسط ... 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مناجات
...
اناب
...
...
خذینی...
پایان
...
...
...
...
...
...
...
...
[همه عناوین(94)]