تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودمسعدی
دل و دستم که به نوشتن نمی رود، آفتاب...
تو اما همیشه تنها بهانه ای برای بافته هایی از این دست...